به نام آنکه هستی نام از او یافت / فلک جنبش زمین آراو از او یافت
خدایی کافرینش در سجودش / گواهی مطلق آمد بر وجودش . . .
.
.
.
عقل، جاده ی پر پیچ و خمی است که “تا” خدا می رسد
و عشق، جاده ی مستقیمی که “به” خدا می رساند . . .
.
.
.
الهی من اسیر جهان بودم / عقوبت کن چو نافرمان بودم
خداوندا بسوزانم بسوزان / اگر فرمانبر شیطان بودم . . .
.
.
.
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه / خلقی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
حاجی بره کعبه و من طالب دیدار / او خانه همی جوید و من صاحب خانه . . .
(خیالی هروی)
.
.
.
ستایش کنم ایزد پاک را / که گویا و بینا کند خاک را
به موری دهد مالش نره شیر / کند پشه بر پیل جنگی دلیر
جهان را بلندی و پستی تویی / ندانم چه ای آنچه هستی تویی . . .
.
.
.
کسی که در برابر خداوند زانو می زند
می تواند در برابر هر کسی ایستادگی کند . . .
.
.
.
خواهی اگر بجویی ، یک لحظه ای مجویش
خواهی اگر بدانی ، یک لحظه ای مدانش . . .
(ملا محسن فیض)
.
.
.
ذرات ، این نشان موجود
که او است آن خدای یگانه که هستی هر هستی بهستی او است . . .
.
.
.
کیست آن پرده نشین کاینهمه افسانه از اوست
خویش از او ، دوست از او ، دشمن و بیگانه از اوست
به یکی داده خرد بر دگری داده جنون
دانش عاقل از او ، غفلت دیوانه از اوست
.
.
.
خدایا آرزوهایی که در آینده مشکل ساز میشه رو بر آورده نکن
هر چند دلخور بشیم . . .
.
.
.
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تورا / کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تورا
غایب نگشته ی که شوم طالب حضور / پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را . . .
(فروغی)
.
.
.
ز اخلاص، ایمان پذیرد کمال / بود نیّت پاک، دین را جمال
به اکسیر اخلاص، قلب وجود / طلا گردد اندر رکوع و سجود . . .
.
.
.
چو کس بر خدا و رسول و امام / سپارد زمام امورش، تمام
ز فیض هدایت شود بهرهمند / نبیند به دنیا و عقبى گزند . . .
.
.
.
کسى که آخرت را بدنیا فروخت / نداند هم آن و هم اینش بسوخت
کسى که آخرت را بدنیا خرید / به او خیر فانىّ و باقى رسید . . .
.
.
.
عطاى تو گر اندک است اى کریم / نباشد از این ره تو را ترس و بیم
ز پوزش نکوتر بود بذل کم / مران سائلى را چو دارى درم
.
.
.
خوشا دل سپردن به عشق خدایی / ز قید هوس های دنیا، رهایی
خوشا، از گناهان همه توبه کردن / به درگاه حق، نیمه شب، چهره سایی
خوشا بر فراز جهان پر گشودن / گذشتن ز خودبینی و خودنمایی
.
.
.
یا رب دل پاک و جان آگاهم ده / آه شب و گریه سحرگاهم ده
در راه خود اول از خودم بی خود کن / بی خود چو شدم ، ز خود به خود راهم ده . . .
.
.
.
الهی
همنشین از همنشین رنگ می گیرد، خوشا آنکه با تو همنشین است . . .
کلمات کلیدی :
:: برچسبها: